English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6290 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
princes U شاهزاده
prince U شاهزاده
seigneur U شاهزاده
princesses U شاهزاده خانم
princelike U شاهزاده وار
lord U لرد شاهزاده
princeling U شاهزاده کوچک
lords U لرد شاهزاده
princes U شاهزاده بودن
prince of the blood U شاهزاده اصیل
principalities U قلمرو شاهزاده
principality U قلمرو شاهزاده
prince bishop U شاهزاده اسقف
prince consort U همسر شاهزاده
prince U شاهزاده بودن
princely U شاهزاده وار
princess U شاهزاده خانم
princedom U حوزه حکومت شاهزاده
psyche U شاهزاده زیبایی که " کوپید"
princekin U شاهزاده کم اهمیت وگمنام
princess regent U زن شاهزاده بایب السلطنه
princesse U شاهدخت شاهزاده خانم
princess U شاهدخت شاهزاده خانم
prince regent U شاهزاده نایب السلطنه
princesses U شاهدخت شاهزاده خانم
princelet U شاهزاده کم اهمیت وگمنام
princeling U شاهزاده پایین رتبه
lambast U تازیانه
strapper U تازیانه زن
knout U تازیانه
whip U تازیانه
scourge U تازیانه
whipper U تازیانه زن
rawhide U تازیانه
rawhides U تازیانه
scourage U تازیانه
whips U تازیانه
whipped U تازیانه
scutcher U تازیانه زن
scourger U تازیانه زن
lash U تازیانه
chabup U تازیانه
lambaste U تازیانه
scotcher U تازیانه زن
flagellum U تازیانه
lashes U تازیانه
lashed U تازیانه
princeliness U رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
flog U تازیانه زدن
flogged U تازیانه زدن
cat o'nine tails U تازیانه 9 تسمهای
knout U تازیانه زدن
cat o nine tails U تازیانه نه تسمهای
flogs U تازیانه زدن
flagellator U تازیانه زننده
whiplike U تازیانه وار
flogger U تازیانه زننده
flagellating U تازیانه زدن
flagelliform U تازیانه مانند
flagellate U تازیانه زدن
scourge U تازیانه زدن
taws U تازیانه چرمی
rawhides U تازیانه زدن
to kiss the gunners daughter U تازیانه خوردن
flagellated U تازیانه زدن
rawhide U تازیانه زدن
flagellates U تازیانه زدن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
andromeda U شاهزاده خانم حبشهای که بوسیله پرسوس
straps U فیش تازیانه زنی
strap U فیش تازیانه زنی
lambaste U شلاق تازیانه زدن
quirt U تازیانه دسته کوتاه
lambast U شلاق تازیانه زدن
princess regent U شاهزاده خانمیکه نیابت سلطنت راعهده دارباشد
licks U تازیانه زدن مغلوب کردن
swish U صدای ضربت تازیانه باهوش
swished U صدای ضربت تازیانه باهوش
whipping U نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی
swishes U صدای ضربت تازیانه باهوش
swishing U صدای ضربت تازیانه باهوش
lick U تازیانه زدن مغلوب کردن
licked U تازیانه زدن مغلوب کردن
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb> U اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
schoolmates U هم مدرسه
school mate U هم مدرسه
academies U مدرسه
academy U مدرسه
school fellow U هم مدرسه
schools U مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school U مدرسه
school age U سن مدرسه
school U تحصیل در مدرسه
school counselor U مشاور مدرسه
preliminary school U مدرسه ابتدائی
grammar schools U مدرسه ابتدایی
grammar school U مدرسه ابتدایی
grade school U مدرسه ابتدایی
school phobia U مدرسه هراسی
schooling U مدرسه رفتن
school shooting U تیراندازی در مدرسه
prep U مدرسه مقدماتی
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
head master U مدیر مدرسه
schools U تحصیل در مدرسه
schoolgirls U دختر مدرسه
satchels U کیف مدرسه
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
senior high school U مدرسه متوسطه
janitor U فراش مدرسه
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitors U فراش مدرسه
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
secondery school U مدرسه متوسطه
technical school U مدرسه فنی
schoolteacher U معلم مدرسه
schoolgirl U دختر مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
schoolyard U محوطهی مدرسه
schoolyards U حیاط مدرسه
schoolyards U محوطهی مدرسه
unschooled U مدرسه نرفته
truancy U مدرسه گریزی
satchel U کیف مدرسه
summer school U مدرسه تابستانی
school truancy U مدرسه گریزی
schoolma'am U مدیره مدرسه
private schools U مدرسه ملی
private school U مدرسه ملی
schoolmarm U مدیره مدرسه
summer schools U مدرسه تابستانی
trade schools U مدرسه حرفهای
trade school U مدرسه حرفهای
schoolwork U درس مدرسه
schooltime U ساعات درس مدرسه
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
junior college U مدرسه فوق دیپلم
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
the school is out U مدرسه تعطیل است
theological school U مدرسه علوم دینی
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
The last school day. U آخرین روز مدرسه
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
technical colleges U مدرسه عالی فنی
technical college U مدرسه عالی فنی
seminaries U مدرسه علوم دینی
seminary U مدرسه علوم دینی
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
vice U بجای
Instead of you U بجای تو
vice- U بجای
vices U بجای
vises U بجای
per pro U بجای
lieu U بجای
in his stead U بجای او
in exchange for U بجای
in lieu of U بجای
in payment of U بجای
in return for U بجای
in the room of U بجای
instead of U بجای
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
he succeeded his father U بجای پدرنشست
instead U بجای اینکه
stead U بجای بعوض
for U بجای از طرف
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
in somebody's place U بجای کسی
instead of celebrating U بجای جشن
to pass for U قلمدادشدن بجای
elsewhere U بجای دیگر
in place of U بجای درعوض
quid pro quo U بجای عوض
Recent search history Forum search
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1با مدیر مدرسه حرف میزنم
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1من دیروز به مدرسه دیر رفتم
1he goes to school
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com